عجب گیری کردیما....

گاهی فکر می کنم یه سنگی انداختم ته چاه که هیشکی نمیتونه درش بیاره، البته کار بدی نبوده ولی حس می کنم خوب نتونستم شرایط رو بسنجم و نباید این کار رو میکردم، آخه من چه میدونستم اینجوری میشه؟ من که هیچ از کار این آدما سر در نمیارم.
خخخخخخخ.
چه خوب می شد آدما واسه چیزای خوب اینقدر سیریش بشن ولی خب ظاهراً دارن عکس این کار رو انجام میدن.
فکر کنم بعضیا جنبه ی بعضی چیزا رو ندارن، نمیدونم شاید زمان حلش کنه، یعنی باید حل کنه، چون تنها امیدم اینه، درسته ربطی به من نداره ولی خب نباید بیخیال بود.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کانال پیام نمای شبکه ی دو

تابستون و مسافرت