راستی

من تو دنیا از چند چیز خیلی بدم میاد، یکیش دروغه. از ابراز احساسات دروغین ، از لبخندهای دروغین و ..... متنفرم. مثلاً اگه یکی بیاد و بهم بگه ازت متنفرم ، من ناراحت نمیشم، اما اگه همون یه نفر الکی به روم بخنده و بگه دوسم داره ولی در اصل اینجوری نباشه. من واقعاً ازش بدم میاد. البته اگه ماها رو خودمون کار کنیم و تحمل شنیدن و فهمیدن حقایق رو داشته باشیم بنظرم دروغگویی به کل ریشه کن میشه. آخه چیه هی دروغ، هی دروغ و هی دروغ. حالم به هم خورد. انقدر دروغ شنیدم که دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم. بسه دیگه، اگه نمیتونی بیای سر قرار، بگو نمیتونم یا نمیخوام. اگه نمیتونی کاری رو که ازت خواستم رو انجام بدی، اگه نمیتونی اون چیزی رو که ازت خواستم رو بهم بدی، اگه ..... مثل آدمیزاد بگو نمیتونم ، نمیشه یا نمیخوام، دروغ چرا آخه. من اهل رفیق بازی نیستم و قرار مرار بازی نمی کنم، مگه سالی ، دهه ای ، قرنی یه بار. یکی از دوستام هی بهم می گفت بیا قرار بذاریم ، منم یه روز خواستم به اصرارش این کارو بکنم، اونروز بهم گفت، وای اخبار گفته امروز قراره طوفان بیاد ، قرار رو کنسل کنیم. وسط تابستون ، طوفان؟ اصلا من این همه عمر کردم طوفان دیدم؟ بعدش معلوم شد میخواست بره یه جای دیگه. یه بار هم این یکی دوستم اصرار، اصرار که بیا ببینمت، گفتم باشه، شب قبلش گفت، وای خاله ام با شوهر خاله ام دعواش شده، میریم تهران واسه آشتی کنان. البته بعدش خودش راستشو گفت، چون میدونست من از دروغ خوشم نمیاد. راستی حالا میگین دارم پشت سرشون حرف میزنم، نه اینجوری نیست ، یک ) شما اونا رو نمیشناسین. دو) من اسمشونو نیاوردم. سه ) اونا میدونن من دارم مینویسم. چهار ) مگه کسی هم اینا رو میخونه. خخخخخ.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کانال پیام نمای شبکه ی دو

به تو می اندیشم ....

عجب گیری کردیما....