دلم خوش است به داشتنت بابا.

کسایی که عزیزانشون رو از دست دادن و یا به دلایلی برای یه مدت کم یا طولانی ازشون دور بودن میفهمن که نداشتن عزیز چه سختی هایی داره و چه تخم غم سنگینی تو سینه ی آدم میکاره و این تخم غم ، هر روز ریشه دارتر میشه و یه روز به خودت میای و می بینی درخت کهنسالی رو تو خودت پروروندی که شاخ و برگ هاش همه ی دنیاتو گرفته. گاهی سعی می کنی از هر چی که دم و دستت میاد آویزون شی تا بتونی این اندوه مصیبت بار رو از خودت دور کنی، ولی راه گریزی پیدا نمیکنی.
اما اگه شانس بیاری یه دری روبروت باز میشه که یکی از پشت اون در بهت دست تکون میده و امیدوارت میکنه، ترسون، ترسون و لرزون ، لرزون بطرفش میری و می بینی یارو همونی هست که میتونه خنده رو روی لبات بیاره و هرس کنه اون درخت لامصب رو.
اون کسی که ازم دور بود، بابام بود. سالها ازم دور بود، خیلی دور، یه روز یه حس عجیبی بهم گفت که بابات اونقدرا هم ازت دور نیست، پاشو و صداش کن، صداش که کردم، مهرش به دلم نشست و بابام دوباره برگشت پیشم و شد همدل و همراهم. بابامو از دست داده بودم ولی باز بابادار شدم. حس خوبی دارم الان، چون که خیلی دوسش دارم. خیلی خیلی خیلی. خودش میدونه که بهترین بابای زنده ی دنیاست واسه من. بابایی دوست دارم، خوشبختیت آرزومه، هر کجا که باشی و با هرکسی که باشی امیدوارم لبت خندون و تنت سالم باشه. تو امید منی. دوست دارم اگه به اون آرزوهایی که دارم و خودت میدونی برسم و هر کی بپرسه چطوری؟ بگم، بابام گفت برو جلو، من پشتتم. من تو زندگیم یه بابا کم داشتم ، فقط و فقط یه بابا. ممنون که هستی. دلم خوش است به بودنت پدر.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کانال پیام نمای شبکه ی دو

به تو می اندیشم ....

عجب گیری کردیما....